بعضی ها گریه نمی کنند
اما از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گـــــوشه ی چشمشان به کمیــن نشسته
بعضی ها گریه نمی کنند
اما از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گـــــوشه ی چشمشان به کمیــن نشسته
آسمان، دلم بسی گرفته است!
می خواهی بجای تو هم ببارم؟!
این لحظه های تمام نشدنی
برایم سخت میگذرند…
نبضم کند میزند…
قلبم تیر میکشد…
دارم صدای خورد شدن احساس پاکم را …
لابه لای چرخ دنده های زندگی میشنوم …
آری خورد شدم به جرمی که نمیدانم …
کلاغ سیاه خبر از چه آوردی؟
سیاه بودنت نشانه بد خبریت است
نگو….
خبر دارم….
رفتنش را با چشم جانم دیدم
ابر ها را دیدی؟ دیشب… چه محشر کردند
از چشمانم آموختن
بارش را ….
ای کاش درخت بودم
زبانم زبانِ سکوت بود
تا سکوت تو را می فهمیدم
مثل زبان گنجشکی تنها
که حرف پاییز را فهمیده است..
دلم هوای باران را کرده
دلم می خواهد آسمان هم بگرید
شاید کسی متوجه اشکانم نشود
شاید کسی نپرسد از دلیل گریه ام
فریاد بزرگی در سینه ام حبس شده
فریادی از نامردمی ها….
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است . .
پس انصافت کو؟؟؟
من تو را ذره ذره بدست آوردم...
حق نداری خروار خروار بروی...
تعداد صفحات : 10