خدا حافظ گل لادن تموم عاشقا باختند
ببین گریه هام از عشق چه زندونی برام ساختن
خدا حافظ گل پونه گل تنهای بی خونه
لا لایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
خدا حافظ گل لادن تموم عاشقا باختند
ببین گریه هام از عشق چه زندونی برام ساختن
خدا حافظ گل پونه گل تنهای بی خونه
لا لایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
گفتی محبت کن برو / باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی / دارم محبت می کنم . . .
شبیه برگ پاییزی، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم
میروم تا در آغوش خاک قرار گیرم و تمام خاطراتمان را به خاک بسپارم
چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم . . .
من خاطرت را میخواستم نه خاطره ات را . . .
می آیی . . .
عاشق می کنی . . .
محو میشوی . . .
تا فراموشت می کنم ، دوباره می آیی . . .
تازه می کنی خاطراتت را . . .
محو میشوی . . . .
دلم که گرفته باشد با صدای دستفروش دوره گرد هم گریه میکنم!
چه رسد به مرور خاطرات باهم بودنمان…
میگوینــد: بــاران کــه میزنــد
بــوی ”خــاک“ بلنــد می شــود…
امــا، اینجــا بــاران کــه میزنــد
بــوی ”خاطــره” بلنــد میشــود…!
هیس …
حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام
بگو کسی حرفی نزند
بگذار لحظه ای آرام بگیرم …
اسم: آواره، شهرت: سرگردان
شغل: عاشق، آرزو: رسیدن به عشقم
امید: وصال، تاریخ تولد: باد خزان
وفات: برگ ریزان، محل تولد: در بغل یار!
به لب های تو می سازم کلامی، سرود آشنایی یا سلامی
ندارم جز غم عشق تو در سر، ولی افسوس که از من جدایی . . .
گاهی بی صدا نگاهت میکنم …
مرا ببخش برای این نگاه های پنهانی، شاید اگر بغضم فرو نشیند صدایت کنم …
“تو” جا زدی
“من” جا خوردم
“اون” جا گرفت!
پشت چراغ قرمز؛ اعتراف کردم ”دوستت دار ”
تا هر جا مجبور شدی کمی مکث کنی، یاد من بیفتی . . . !
نمیدانستم قراراست بعد من؛ تمام چراغهای زندگیت سبز شوند . . . !
خیلی سخته . . .
به خاطر کسی که دوسش داری، همه چیز رو از سر راهت خط بزنی . . . !
بعد بفهمی خودت تو لیستی بودی که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده . . . !
یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشته ای قطار، هواپیما، کشتی
تایک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران؛ میگفتی بخور تا بزرگ بشی
خانوم طلا بشی، آقا شیره بشی و من عادت کردم که
هر چیز را بدون آن که دوست داشته باشم قورت بدم
حتی بغض های نترکیده ام را…..
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود ! تو … هیچ کجا نیستی…
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
چه انرژی عظیمی می خواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن!!!
چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم…. تمبر و پاکت هم هست…. و یک عالمه حرف….
کاش کسی جایی منتظرم بود….
پراز بغضم شانه هایت ساعتی چند رفیق؟؟؟ز
پنجره ها کلافه اند از سنگینی ِ نگاه منتظرم…
اگر نمی آیی اینقدر پنجره ها را زجــــر ندهم چشم هایم به جهنم…!!!
چرا دلت گرفته قاصدک؟!
اشک هایت هستند، غمهایت، دردهایت… ببین تنها نیستی!
به پشت سرم نگاه می کنم شاید هنوز کسی مرا دوست داشته باشد،
اما افسوس: همه کاسه ی آب به دست منتظر رفتن من هستند….
تو دور می شوی و من در همین دور می مانم …
پشیمان که شدی برنگرد، لاشه ی یک دل که دیدن ندارد!
زیباترین پیامک های عاشقانه و اس ام اس عای غمگین
در وب سایت دوستی ها
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند…
قـــــــــــــــصه نیــــــــــست ..
حقیـــــــــــــــــــقت است کــه ســـر بـه زانــــــــــــــــــــو گرفـــــته..
و هنـــــــوز بـــــاور نکـــــــــــــــرده …
رفتــــــــــــــنش را…!!!
من غم برای خوردن بسیار دارم. ”روزگار” تو دیگر برایم لقمه نگیر…!
آنها که از دور نگاه میڪنند!
می گویند :تو چه کم داری؟ هیچ!!!
و من باران اشڪهایم را در ابر چشمانم پنهان میڪنم
و با لبخند پوچے به نشانه تایید سر تڪان مے دهم …
اما خود میدانم که هر گاه درون خود را میڪاوم
بہ یک غم بزرگ میرسم …
و آن غم نبودن توست!!!
من در ڪنار همه تو را ڪم دارم ……
ولم کنید تب نکرده ام…..
پیشانیم را برای دست های یخ زده او گرم نگه داشته ام….
گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس
گاهی احساس تلف میشود به پای عمر…
و چه عذابی می کشد کسی که
هم عمرش تلف میشود
هم احساسش…
وقتی چاره ای نمی ماند! وقتی فقط میتوانی بگویی هرچه باداباد
حتی اگر دل کوه هم داشته باشی گریه ات میگیرد …
کاش یکی پیدا میشد
که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون
به جای اینکه بپرسه
چته؟ چی شده؟”
بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
بهم گفت کمى از حال و روزت بگو
و من سکوت کردم
و سکوت کردم و سکوت کردم،
اونقدر سکوت کردم که مطمئن شدم
چیزى رو از قلم ننداختم!
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی …
روزهایی که دلم شکسته بود یادحرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که می گفت:
پینوکیو! چوبی بمان! آدمها سنگی اند، دنیایشان قشنگ نیست!
کسی هست آغوشش را،
شانه هایش را
به من قرض بدهد!
تا یک دل سیر گریه کنم؟!
بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟
به سلامتی تمام دردهایم…..که هیچوقت تنهام نمیذارن
به سلامتی زانوهایم که این روزها خیلی بغلشون میکنم…
به سلامتی اشک هایم که اینروزها جای باران برایم میبارند…
به سلامتی معده ام که روزی یه مشت قرص هضم میکنه…
به سلامتی خودم که هرکی از راه می رسه زخمی میزنه…
منم اصلا به روش نمیارم…
رفت بدون خدا حافظی…
شاید می دانست بی او حتی نمی خواهم خدا هم نگهدارم باشد…
تعداد صفحات : 3